فیلمی که البته ارتباطی به آنچه در جبههها میگذشت، نداشت و از فیلمهای جنگی خارجی الگو گرفته بود. زمان گذشت و نسلی که خود در فضای جبهه نفس کشیده بود، به پشت دوربین آمد.
با ظهور فیلمسا زانی چون ابراهیم حاتمیکیا، رسول ملاقلیپور، کمال تبریزی، احمدرضا درویش، عزیزالله حمیدنژاد و ... کنار آن سینمای اکشن زده و بیهویت جنگی، ژانری متولد شد که اصیلترین گونه سینمای پس از انقلاب نام گرفت.
در همه این سالها، فیلمسازان اصیل جریان دفاع مقدس کوشیدند تا با تحولات جامعه پیش بیایند و برخی از آنها این را هم معنی با فاصله گرفتن از سینمای جنگ دانستند.
اهالی سینما و منتقدان یکی از آسیبهای جدی سینمای دفاع مقدس را محدودیتها میدانند. دامنه این محدودیتها هم گسترده است و از استقبال نکردن از نگاههای تازه آغاز میشود و تا کمبود امکانات و سرمایه، تسری مییابد.
محدودیتهای عارضی
مینو فرشچی- فیلمنامه نویس- درباره سینمای جنگ میگوید: «در هر کشوری که جنگ اتفاق میافتد، طبیعی است هر چه از آن فاصله گرفته میشود، فیلمهای واقعگراتری ساخته شود.
در کشور ما طبعاً در جریان جنگ تحمیلی که زمان زیادی هم طول کشید، شرایط ایجاب میکرد که فیلمهایی ساخته شود که مردم را به ایستادگی و مقاومت تشویق کند اما پس از پایان جنگ و فاصله گرفتن از آن حال و هوا، باید به گونهای دیگر به جنگ پرداخت.»
او در ادامه در ارتباط با محدودیت موضوعی میگوید:« ما به طور کلی سینمای محدودی داریم و به لحاظ تفکرات عرفی و عقیدتی از بیان بسیاری مسائل معذوریم و این محدودیت مختص سینمای جنگ نیست و کل سینما را که سینمای جنگ را نیز شامل میشود در برمیگیرد.
در تمام دنیا ما هنوز شاهد ساخت فیلمهایی در ارتباط با جنگ جهانی دوم هستیم که به دلیل عدم محدودیت، مسائل نو و تازهای را مطرح میسازند.»
او میافزاید: «به علت این که (خوشبختانه) جنگ ما یک جنگ تدافعی بود، رزمندگان ما تصویری آرمانی یافتند در حالی که جنگ بر تمام ایرانیان واقع شده بود؛ایرانیانی که اعم از زن و کودک و اقلیتهای قومی بودند.
ما در سینمای جنگ به آنها نپرداختیم و این ناشی از سیاستگذاریهای مسئولان فرهنگی و کسانی است که خود را صاحبان جنگ میپندارند و نگاههای متفاوتی را برنمیتابند.»
اصالت ایرانی ژانر سینمای جنگ
نیما حسنی نسب- منتقد و روزنامهنگار- در این رابطه میگوید: علت رکود سینمای جنگ ایران در چند گزینه خلاصه میشود اول آن که پدیدآورندگان این شکل سینمایی که از نسل هنرمندان دوران جنگ و درگیر جبههها بودند مانند ابراهیم حاتمیکیا، درویش، رسول ملاقلیپور و... قید ساخت فیلم جنگی به معنای مشخص آن را زدند و به تبعات آن پرداختند و در نتیجه کارگردانان حرفهای این ژانر از آن فاصله گرفتند.
وی میافزاید: از دیگر دلایل رکود سینمای جنگ،نبود امکانات، هزینه و تکنیک لازم برای تولید این گونه فیلمهاست. سینمایی که بضاعت محدود در بخش خصوصی مانع تولید آن شده و همین مسأله باعث میشود که انحصار تولید فیلمهای جنگی در دست نهادهای دولتی قرار گیرد که جسارتها را برنمیتابند. در نتیجه ساخت فیلمهایی چون لیلی با من است، سفر به چزابه، موج مرده و ... کمتر اتفاق میافتد.
این منتقد، عدم تنوع موضوعی در ژانر جنگ را ناشی از نیافتن مجالی برای بروز دیدگاههای نو و بدیع میداند و میافزاید: «در دوران جنگ تصویر حماسی و تبلیغی از رزمندگان برای جذب و روحیه آنان لازم بود، ولی پس از اتمام آن و دوران پس از جنگ، نیاز است که به فیلمساز اجازه دهند تا پس از فراغت از جنگ نسبت به آدمهای درگیر با آن نگاه متفاوت داشته باشد.
این اتفاق باعث میشود، تا مخاطب با دیدن شکسته شدن کلیشهها از فیلم استقبال کند. مانند فیلم «لیلی با من است» که در عین تصویر واقعی و قابل باور از یک رزمنده و ضمن لحنی طنزآمیز، خدشهای به ماهیت آن وارد نساخته است.»
او در ادامه میگوید: «در کشورهای دیگر، امکانات و ادوات سینمای جنگ با ایران قابل مقایسه نیست و در سراسر دنیا از طریق جلوههای ویژه صحنههای اکشن فیلمهای جنگی را بازسازی میکنند ولی در ایران به دلیل فقر امکانات مجبور به فراهم آوردن شرایط واقعی چون انفجار هواپیما و تانک هستند و این مقوله نیازمند سرمایه عظیمی است که با توجه به پیشینه ذهنی مردم از سینمای جنگ و با عدم استقبال آنان چنین تخصیص سرمایهای، ریسکپذیری بالایی را میطلبد.»
او در پایان میگوید: «سینمای جنگ تنها ژانر سینمای ایران است که مشخصاً از دل یک موقعیت داخلی و اجتماعی سربرآورده و مؤلفه و شکل ارائه آن در ایران و با شخصیتهای ایرانی شکل گرفته و از تقلید نسخههای خارجی و غیرایرانی مبراست و تأسفبرانگیز است که تنها ژانر اصیل ایرانی به این زودی از رمق بیفتد و نمونههای موفقی از آن تولید نشود.»
تقدسهای غیرمنطقی
عبدالله اسفندیاری، مدیر بخش سینمای معناگرای بنیاد فارابی میگوید: در جامعه ما گرایش خاصی به سوی تقدسآلود کردن وقایع وجود دارد که این گرایش در مورد قهرمانانان جنگ تسری مییابد و به اصلی خدشهناپذیر تبدیل شده است و تعدی از آن موجب عقوبت میشود.
عدهای سینمای جنگ را در تصویری سیاه و سفید خلاصه کردهاند که خروج از این محدوده حتی اگر در قالبی طرفدارانه ارائه شود مورد مخالفت عدهای دیگر قرار خواهد گرفت. چه بسا که فیلمهایی چون «لیلی با من است» و از «کرخه تا راین» چنین المانهایی را در برداشت ولی با مخالفت روبهرو شد. فیلمهایی که زمینهها و جنبههای مختلف شخصیتپردازی را رعایت کرده و به وقایع به شکل انسانی پرداخته است؛ وقایع انسانی که عیب و هنر در کنار هم قرار دارند و به باورپذیری نقش کمک میرساند و چنین فیلمهایی در سایه پشتوانه شجاعت و جسارت فیلمسازش اقبال یافته است و از محاق و بیمهری وارهیده است.
اسفندیاری اضافه میکند: «مقوله تقدس آلود کردن همه چیز، بیماری اجتماعی است و مانع نگاه شخصی و واقعبینانه هنرمند میشود و در نتیجه نداشتن نگاه شخصی، همه چیز به سرعت به کلیشه و تکرار کشیده میشود.
این در شرایطی است که یکی از ارکان درام، بروز شخصیت حقیقی و فردیت آدمهاست که آن تصور تقدس آلوده مانع بروز آن در سینمای جنگ میشود و این نگاه، مختص حاکمیت نیست و در تمام جامعه و در تمام مسائل حکمفرماست.
برای شکستن چنین نگاهی باید کنکاش جامعهشناسانهای صورت گیرد تا ریشهیابی گردد که چرا مردم هر کسی را که دوست دارند چه شخصیت مذهبی، چه غیر مذهبی بدان هالهای از تقدس میپوشانند و تابوسازی میکنند و مانع نگاهی حقیقی و واقعبینانه به مسایل و افراد میشوند.
اسفندیاری میافزاید: جدای این مقولات، سختی ساخت صحنههای جنگی و بالا بودن هزینه ساخت آنها هرچند که با آمدن پدیدهای به نام جلوههای ویژه قدری آسان شده، ولی همچنان مشکل سرمایه وجود دارد و در نتیجه فیلمساز ترجیح میدهد با امکانات و سرمایه محدودی که در اختیار دارد به مسائل اجتماعی که تبعات جنگ است بپردازد تا آنکه به ژانر اکشن جنگ.
تغییر دغدغهها
امید پوریا- منتقد و روزنامهنگار- میگوید: تاکید بر سینمای جنگ به صورت شعاری و کلیشهای از عوامل محدود شدن تعداد ساخت اینگونه فیلمهاست، چنانچه هنگامی که فیلمی با شکلی متفاوت و اختصاص سرمایه بالا مانند «دوئل» تولید میشود به نسبت سرمایه اختصاص یافته با اقبال روبهرو نمیشود که اینها ناشی از حمایتهای غیرمتعارف حتی در جشنوارههاست.
همین اغراق در حمایت و تولید اینگونه فیلمها مردم را از آنها دلزده ساخت و تا آنجا پیش رفت که فیلم خوبی چون طبل بزرگ زیر پای چپ مهجور واقع شده و همه چیز در چند نقد و گزارش مثبت خلاصه شود.
بهقدری در فیلمهای جنگیمان اغراق کردیم و در گوش مردم شعار خواندیم و حرف زدیم که از سینمای جنگ دلزده شدند و هنگامی که فیلمی چون آژانس شیشهای که به دغدغههای اجتماعی پس از جنگ میپرداخت اکران شد، برخی فکر کردند که باز بخشی از آن سالها در فیلم نمود یافته است و باعث شد آن را پس بزنند. لیلی با من است نیز از آن دسته است.
هرچند که نگاه، نگاه متفاوتی است، ولی همچنان با اعتقاد ساخته شده است، فقط نگاه قهرمانپرور و کلیشهای را در خود ندارد.
او میافزاید علت کلیشهوار شدن موضوعات سینمای جنگ به خاطر نهادهای حمایت کننده و تولیدکننده است که بیش از مافیای اکران، که در حال حاضر زیاد به آن پرداخته میشود، جناحی عمل میکنند و کارگردانان مشخصی را برای ساخت فیلمهایشان برمیگزینند.
معلوم است که کارگردان همان کارگردان است با همان خط فکری و نمیتواند حرف تازهای بزند. اگر از کارگردانهایی دیگر با دیدگاه دیگری هم استفاده کنند مسایلی که مطرح میشود احتمالاً جذاب و متفاوت خواهند بود.
هزینههای هنگفت
عباس اکبری، مدیر گروه حماسه و دفاع شبکه 1 میگوید: به نظر من فیلمهایی که مرتبط با جنگ یا دفاع مقدسند تعدادشان کم نیست، بلکه فیلمهای خوب سینمای جنگ محدودند که این مسأله ناشی از دو گزینه است؛ یکی تعداد محدود فیلمسازانی که به سینمای دفاع مقدس میپردازند و دیگری هزینههای بالایی که سینمای جنگ میطلبد و همین بالا بودن هزینهها باعث میشود که اقبال به سوی اینگونه فیلمها کم شود.
او میافزاید: عدم تنوع موضوعی از یک سو به فیلمساز و فیلمنامهنویس و عوامل دیگر بازمیگردد و از سوی دیگر به سرمایهگذاران که حاضر به سرمایهگذاری در این عرصه نیستند و نویسنده و فیلمنامهنویس نیز به دنبال سوژههای مرسوم و روتین نمیرود و اگر بخواهد سوژه متفاوت ارائه کند با مخالفت سرمایهگذار و مسئولان فرهنگی روبهرو میشود که سلیقهشان تنوع موضوعی خارج از نگاه خودشان را برنمیتابد.
او در نهایت، علت عمده کاستیهای سینمای جنگ را ناشی از مشکلات مالی عنوان میدارد و میافزاید: از هنرمند و فیلمساز که بگذریم سینمای جنگ نیازمند سرمایهگذاریهای کلان است و هزینه آن چندین برابر هزینه نرمال تولید فیلم است و بازگشت سرمایه نیز به سختی صورت میگیرد و همین امر که به دلیل نیاز امکانات عظیمی چون تانک و هواپیما صورت میگیرد استقبال سرمایهگذار را دچار مشکل میسازد.
فیلمنامههای ارزان
پرویز شیخ طادی، کارگردان میگوید: دلایل متعددی دست به دست هم دادهاند تا با محدودیت تولید سینمای جنگ روبهرو گردیم که البته این بحران مختص سینمای جنگ نیست و کل سینما را دربرمیگیرد و کسادی سینما نیز خود به دلایل متعدد دیگری چون کمبود سالنهای سینما و... منتهی میشود.
او علت عدم تنوع موضوعی را عدم انگیزه فیلمنامهنویسان میداند و معتقد است فیلمنامه ارزانترین بخش سینماست و در مقایسه با کل بودجهای که به یک فیلم اختصاص میدهند قابل قیاس نیست و باعث عدم انگیزه در فیلمنامهنویس میشود.او میافزاید: خیلیها خود را متولی سینمای جنگ میپندارند و دیدگاهشان نسبت به جنگ دیدگاهی واقعبینانه نیست و یک نوع وجه معصومیت به کاراکترهای جنگ میبخشند و آنها را چون آدمهایی کوکی و برنامهریزی شده تصور میکنند.
این کارگردان میگوید: سینماگر با بودجه دولتی موظف است حرفهای مسئولان را بیان دارد، در حالی که نگاه و حرفهای شخصیاش شاید تفاوت کند.
او معتقد است که اگر تیمهایی که مواد و ادوات سینمای جنگ را در اختیار دارند تسهیلاتی را برای سینماگر مهیا سازند و با او همکاری کنند روند ساخت راحتتر صورت میگیرد و علت عدم کار در ژانر جنگ را میتوان ناشی از شرایط سخت روحی و روانی در بیابانهای گرم و شرایط جغرافیایی سخت را نباید نادیده گرفت، لذا با حمایتها و همکاریهای مسئولان این مشکلات مرتفع میشود و فیلمساز به آن گرایش مییابد، در غیر این صورت سینماگر به سوی ژانرهای سادهتر و بیدردسرتر میرود.